فروغ کاظم زاده

راز موفقیت مالک آمازون جف بزوس

جف بزوس یک مولتی میلیاردر و یک فرد موفق خودساخته می باشد. او کسب‌وکارش را از صفر آغاز کرد و آن را به یکی از بزرگترین فروشگاهای آنلاین دنیا تبدیل کرد. داستان رازهای موفقیت جف بزوس از گاراژ خانه‌اش در سال 1994 آغاز شد و تا آمازونی که اکنون شاهده رشدش هستیم، ادامه پیدا می‌کند. سایت آمازون، که کارش را از یک کتاب فروشی آنلاین آغاز کرد، برای همیشه فضای فروشگاه‌های اینترنتی پس از خود را تغییر داد. جف بزوس تصمیم گرفت که به جای تاسیس یک فروشگاه کتاب آنلاین، یک مجموعه ی بزرگ از تمام کالاها خلق کند.

ادامه مقاله

جف بزوس ایده خود یعنی راه اندازی یک فروشگاه آنلاین را در همین دوره رسما اعلام کرد و درباره شرکت هایی که کالاهای خود را از طریق پست و از راه دور ارسال می کردند تحقیق کرد. جف بزوس لیستی را آماده کرد که شامل 20 شرکت برتر در این زمینه بودند اما او متوجه شد که هیچکدام از این شرکت ها اقدام به فروش کتاب نکرده بودند و دلیل آن هم نداشتن یک کاتالوگ کامل از عناوین کتاب ها بود چون عناوین کتاب‌ها بسیار متنوع بودند و تهیه? یک کاتالوگ کامل از آن‌ها نیازمند یک هزینه سنگین بود. همین موضوع مقدمه ای شد برای این که جف بزوس به فکر ساخت یک وب سایت برای معرفی عناوین کتاب‌ها بیفتد. اهداف جف بزوس از راه اندازی این وب سایت شامل حذف کاتالوگ فیزیکی و کاهش بسیار زیاد هزینه ها و افزایش سرعت خرید و امکان ویرایش همیشگی کاتالوگ و … بود و تنها عامل نگرانی جف بزوس سرمایه گذاری بر روی یک موضوع جدید، غیرقابل اعتماد و دارای ابهام بنام اینترنت بود چون تا آن زمان مردم از اینترنت فقط برای تفریح و به اشتراک گذاری اطلاعات استفاده می کردند؛ بنابراین جف شروع به مطالعه در زمینه تجارت الکترونیک کرد و بزرگترین اتفاق زندگی جف بزوس زمانی به وقوع پیوست که پدرخوانده و مادر جف از ایده او حمایت کردند و تمام پس انداز خود را در اختیار او قرار دادند تا شاهد اقدام جسارت آمیز جف بزوس باشند و البته که نتیجه اعتماد خود را به بهترین شکل دریافت کردند و میلیاردر شدند.


 

وقت آن قدر ارزشمند است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است. به قول برایان تریسی: «کیفیت زندگی شما به میزان بهره‏ وری شما از زمان بستگی دارد و این که کیفیت مدیریت زمان شما در استفاده بهتر از وقت چگونه است.» بیشتر مردم از کمبود وقت و زمان شکایت دارند. گویا زمان، مسئول تمام گرفتاری هاست ولی آیا به راستی این گونه است؟

این که گفته اند فرصت به دست آمدنی نیست بلکه به دست آوردنی است، کلامی درست است و کسانی که خلاقیتشان در مدیریت زمان و برنامه ریزی استفاده از فرصتهای موجود سبب می شود که زمان گسترش یابد و از هیچ، خیلی چیزها پدید آید،افرادی هستند که گوهر وقت را به دست آورده اند.

و در عوض تنبلی و بی‏نظمی و آشفتگی دزد آرزوها و موفقیت ‏ها شمرده می‏شود.ولی چگونه می توان از فرصتهای مختلف نهایت بهره وری را داشت؟ در حقیت باید توجه کنیم که زمان در حال گذر و از میان رفتنی است و نمی‏توان آن را پس انداز کرد. تنها می‏توان آن را به روش‏های مختلف به بهره‏ وری رساند. و با داشتن هدف و برنامه ی منظم می توان با زمان داد و ستدی عادلانه داشته باشیم و زمان را با حفظ کیفیت و کمیت یا بهبود آن‏ها به زنجیر کشید

ادامه مطلب


قدرت تغییرات کوچک در زندگی معمولا نادیده گرفته می‌شوند، در حالی که یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اثرات را در زندگی ما دارد. معمولا همه فکر می‌کنند که برای به وجود آوردن تغییرات بزرگ باید قدم‌های بزرگ برداشت و معمولا به واسطه همین تفکر هم به ندرت رنگ موفقیت و تغییرات بزرگ را می‌بینند. افراد موفق دنیا باور دارند که موفقیت نه یک شبه به دست می‌آید و نه با تغییرات بزرگ بلکه همین قدرت تغییرات کوچک است که می‌تواند آنها را به موفقیت نزدیک کند.

ساموئل اسمایلز در کتاب اعتماد به نفس از قانون 15 دقیقه صحبت می‌کند.

اولویت های خود را بشناسید

در واقع یکی از مهمترین کارهایی که برای رسیدن به موفقیت باید انجام دهید مشخص کردن اولویت‌هاست چراکه باید حتما بخشی از روزتان را به آنها اختصاص دهید

اولویت‌ها همان برنامه‌ها و کارهایی هستند که قراراست شما را به هدفی که دارید برسانند.از روش زیر برای الویت بندی استفاده کنید :

استفاده از دفترچه یادداشت

  •  اهداف گوناگون خود را روی آن بنویسید و مهم‌ترین آن‌ها را به‌عنوان همان اولویت در نظر بگیرید.
  •  روزی 15 دقیقه برای این اولویت‌ها وقت بگذارید و در دفترچه یادداشت کنید.
  • هر روز باید طبق برنامه پیش بروید بدون آنکه حتی یک روز در آن وقفه بیندازید.
  • مثال هایی را بیان قانون 15 دقیقه بیان می کنیم :کلیک کنید

 

چطور به خودمان انگیزه بدهیم تا طبق برنامه ریزی که کردیم، عمل کنیم؟ چگونه برنامه ریزی خودمان را عملی کنیم؟ چکار کنیم که به برنامه خودمان پایبند باشیم؟برنامه ریزی کاری است که اکثر ما در انجام دادن آن خوب هستیم اما تعداد خیلی کمی از افراد میتوانند برنامه ریزی خود را عملی کنند و به برنامه های خود پایبند باشند.

 

برای ادامه مقاله کلیک کنید.

 

چرا نمی توانم به برنامه هایم پایبند باشم؟

مغز ما اشتیاق زیادی به آینده داره. اقداماتی که ما رو به آینده میرسونه برای اون خیلی ارزشمند هست. در نتیجه وقتی داریم برنامه ریزی می کنیم و به انجام کارهایی فکر می کنیم که ما رو به هدفون میرسونه خیلی ذوق و شوق داریم. برای مثال من میدونم که اگر روزی 5 ساعت بر روی کسب و کارم زمان بگذارم و کارهای x, y, z را انجام دهم سال آینده به درامد مورد نظرم میرسم و این موضوع باعث میشه که کلی برای برنامه ریزی هیجان زده باشم..

نمونه دیگر…

و یا مثال دیگه اینکه وقتی میدونید اگر روزی 8 ساعت درس بخونید در کنکور در رشته مورد نظرتون پذیرفته میشوید اشتیاق زیادی به برنامه ریزی پیدا می کنید و دوست دارید که هرچه سریع تر به خواسته خود برسید. برای همین به سرعت دست به برنامه ریزی میزنید و اولویت هایتان را مشخص می کنید. سپس تصمیم میگیرید که از فردا به برنامه خود عمل کنید اما فردا میشود و …

برخلاف ارزشمند بودن آینده ، مغز ما از لحظه حال گریزان است. او تمایل دارد بیشتر در آینده باشد و به آینده برسد و بنابراین لحظه حال را از دست میدهد. بنابراین ما با تناقض رو به رو میشویم. با اینکه خیلی اهداف خود را دوست داریم و کلی برای رسیدن به آنها هیجان داریم اما نمی خواهیم که در لحظه حال برای آنها تلاش کنیم و انجام اقداماتی که برای آنها برنامه ریزی کرده ایم خسته کننده به نظر میرسد. در نتیجه مغز مان تصمیم میگرید که حواس ما را پرت کند و ما را مشغول انجام کارهای راحت تری کند


 

چطور به خودمان انگیزه بدهیم تا طبق برنامه ریزی که کردیم، عمل کنیم؟ چگونه برنامه ریزی خودمان را عملی کنیم؟ چکار کنیم که به برنامه خودمان پایبند باشیم؟برنامه ریزی کاری است که اکثر ما در انجام دادن آن خوب هستیم اما تعداد خیلی کمی از افراد میتوانند برنامه ریزی خود را عملی کنند و به برنامه های خود پایبند باشند.

 

برای ادامه مقاله کلیک کنید.

 

چرا نمی توانم به برنامه هایم پایبند باشم؟

مغز ما اشتیاق زیادی به آینده داره. اقداماتی که ما رو به آینده میرسونه برای اون خیلی ارزشمند هست. در نتیجه وقتی داریم برنامه ریزی می کنیم و به انجام کارهایی فکر می کنیم که ما رو به هدفون میرسونه خیلی ذوق و شوق داریم. برای مثال من میدونم که اگر روزی 5 ساعت بر روی کسب و کارم زمان بگذارم و کارهای x, y, z را انجام دهم سال آینده به درامد مورد نظرم میرسم و این موضوع باعث میشه که کلی برای برنامه ریزی هیجان زده باشم..

نمونه دیگر…

و یا مثال دیگه اینکه وقتی میدونید اگر روزی 8 ساعت درس بخونید در کنکور در رشته مورد نظرتون پذیرفته میشوید اشتیاق زیادی به برنامه ریزی پیدا می کنید و دوست دارید که هرچه سریع تر به خواسته خود برسید. برای همین به سرعت دست به برنامه ریزی میزنید و اولویت هایتان را مشخص می کنید. سپس تصمیم میگیرید که از فردا به برنامه خود عمل کنید اما فردا میشود و …

برخلاف ارزشمند بودن آینده ، مغز ما از لحظه حال گریزان است. او تمایل دارد بیشتر در آینده باشد و به آینده برسد و بنابراین لحظه حال را از دست میدهد. بنابراین ما با تناقض رو به رو میشویم. با اینکه خیلی اهداف خود را دوست داریم و کلی برای رسیدن به آنها هیجان داریم اما نمی خواهیم که در لحظه حال برای آنها تلاش کنیم و انجام اقداماتی که برای آنها برنامه ریزی کرده ایم خسته کننده به نظر میرسد. در نتیجه مغز مان تصمیم میگرید که حواس ما را پرت کند و ما را مشغول انجام کارهای راحت تری کند